استاد سیدان:
خلاصه آنچه بحث شد این بود که آخوند ملاصدرا معاد را به عنوان معاد جسمانى مطرح کرده است ولى در موارد دیگر توضیح داده است که مراد از جسمانى بودن معاد چیست و این که جسمى که مىگویند نه آن جسم عنصرى است که مرکب از اجزاء وجودى این عالم باشد بلکه صورتى است که نفس ابداع مىکند.
در مرحله بعد در این موضوع بحث شد که آیا نظر محدثین و فقهاء درباره معاد جسمانى همین است که آخوند فرموده است یا خیر؟ در این مرحله هم گفته شد که نظر آنها این نیست بلکه آنها جسم را جسم عنصرى مادى مىدانند و بالاخره بحث به دو مطلب منتهى شد:
1 - در جلسه قبل فرمودید مرحوم آخوند دو نظر دارند؛ دقیق و أدق. دقیق همان حرف محدثین و علماء دیگر است و نظر أدق همان مطلبى است که در بسیارى از نوشتهها مطرح کرده است.
در این مطلب به نظر مىرسد که اگر مقصود از این کلام این است که ایشان دو راه دارند براى اثبات یک مدعى یعنى دو دلیل دارند: یکى دقیق و یکى أدق. اشکالى ندارد، ولى مقصود این نیست بلکه در این جا دو دعوى است و بنابراین گفتن این که یکى دقیق و دیگر أدق است یعنى هر دو واقعیّت دارند مفهوم صحیحى ندارد؛ که در مرکز واحد و شرایط واحد یعنى آنچه در قیامت محشور مىشود دو واقعیّت متضاد تحقق پیدا کند:
الف - محشور در عالم بعد جسم عنصرى باشد.
ب - محشور در عالم بعد صورت ابداعى باشد.
بنابراین یا باید بگوییم دو نظر متضاد است یا این که نظر دوم مبین نظر اول باشد؛ یعنى مختار واقعى همان نظر دوم است.
2 - به قسمتى از ظواهر آیات و روایات براى اثبات معناى أدقى که صدرالمتألهین اختیار کردهاند استدلال شد که مستفاد از آنها این است که عالم بعد صورتى باشد بدون ماده و در نتیجه ابدان هم به همین معنى محشور باشند.
و عرض ما این است که این آیات و روایات نه تنها دلالتى بر مدعاى ایشان ندارد، بلکه متناسب با آن هم نیست مثلاً خوردن ثمار )که ظاهر این است حجم دارد( بنابراین مادهاى - ولو مناسب با آن عالم - دارد. و اما این که بهشت و دوزخ الآن احاطه بر افراد دارد پس باید صورت مثالى فرض کرد که بهشت و جهنم بر آن احاطه داشته باشد کما این که مکاشفات و مشاهدات بر این مطلب دلالت دارد. این موضوع هم اگر دقت شود نمىتواند اثبات کند که انسان محشور در قیامت هم بدن مثالى است.
و نهایت مطلب این است که ما معناى احاطه بهشت و جهنم را نتوانیم بفهمیم و مطلبى را مطمئناً بگوییم بنابراین براى نظر صدرالمتألهین مطلب روشنى از آیات و روایات نداریم که به واسطه آن از مفاد آیات و روایات فراوانى که مطلب محدثین را مىرساند دست برداریم. و دلیل عقلى ملزمى هم در بین نیست.
نمىشود به واسطه یک احتمال که به صورت فرضیّهاى است که مىتواند توجیهکننده بعضى از مدارک باشد از ظواهر آیات و روایات زیادى دست برداشت و مطلب را به صورت یک امر اعتقادى جزمى بیان کرد.
نظیر این موضوع را در بحث خلود مىبینیم. آقایان در بحث خلود مطلبى به نظرشان رسیده است که »القسر لایدوم« و چون حرکت دوزخیان یک حرکت قسرى است باید طبیعت آنها مبدل شود و عذاب بر آنان عذب گردد.
و گفته مىشود مشرکین در ابتداء امر معذبند به خاطر این که محصور کردند اله را در معبودشان، ولى به جهت این که باز معبود آنان حق است »فما عبدوا الا اللَّه فرضى اللَّه عنهم و یبدل اللَّه عذابهم عذبا« و به خاطر همین که »القسر لایدوم« از أدلّه خلود دست برمىدارند و یا توجیه و تأویل مىکنند.
استاد جوادى:
در این بیانات سه مطلب مطرح شد:
1 - بیان دو نظریه دقیق و أدق آخوند.
2 - اثبات مسأله از نظر نصوص.
3 - مسأله خلود.
راجع به مطلب اول آخوند مىفرماید در مسأله معاد چهار مقام است:
»المقامالاول: ادناها فی التصدیق و اسلمها عن الآفات مرتبة عوام اهلالاسلام و هو ان جمیع امور الآخرة من عذاب القبر و الضغطة و المنکر و النکیر و الحیات و العقارب و غیرها امور واقعة محسوسة من شأنها أن یحسّ بهذه الباصرة لکن لارخصة من اللَّه فی احساس الانسان مادام فی الدنیا... .
و بعد مقام دوم را نقل و ابطال مىکند و سپس مقام سوم را و بعداً مقام چهارم را از بزرگان نقل و اثبات مىکند.
از سیر کلام، معلوم مىشود ایشان مقام اول را قبول دارد؛ کما این که مقام چهارم را هم قبول دارد. و معناى دو نظر این نیست که یک مطلب را از دو راه اثبات کنیم بلکه یک راه طولانى و ذوالدرجات است.
ایمان و علم داراى درجاتى است کما این که مؤمنین داراى درجاتى هستند: »لَهُمْ دَرَجاتٌ«(109)، »یَرْفَعُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ«.(110)
در روایتى سعد بن سعد از حضرت رضاعلیه السلام از توحید سؤال کرد:
»فقالعلیه السلام هو الّذی انتم علیه«.(111)
و در روایت دیگر از هشام بن سالم است.
»قال: دخلت على ابى عبداللَّهعلیه السلام فقال لى: أتنعت اللَّه؟ فقلت: نعم. قال: هات. فقلت: هو السمیع البصیر. قال: هذه صفة یشترک فیها المخلوقون. قلت: فکیف تنعته؟ فقال: هو نور لاظلمة فیه و حیاة لاموت فیه و علم لاجهل فیه و حق لاباطل فیه. قال: فخرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحید«.(112)
این دو روایت اشاره به دو درجه از توحید و ایمان به توحید است که دومى در مرتبه عالیترى است. در عین این که اول هم حق است. »سیر الى اللَّه« هم مثل »نزول من اللَّه« درجات دارد، بنابراین یک مطلب نیست. دو راه براى اثبات یک مطلب نیست بلکه دو درجه از یک واقعیّت بسیط است.
استاد سیدان:
نسبت به این که دو نظر هست. مطلب این نیست که مسیر معاد دو مرحله دارد. در برزخ یک طور و در قیامت طور دیگرى است که معقول باشد، دو نظر ابراز شود؛ هر یک مربوط به یک مرحله.
مسأله این است که در حشرى که در قیامت محقق مىشود آیا از اجزاء بدن عنصرى چیزى موجود هست یا نیست؟ در یک موطن و یک موقف وجود دو نظر حق با فرض تضاد آن دو معقول نیست.
استاد جوادى:
همین واقعیّت را بعضى تا یک مقدار فهمیدهاند و این مرحله اول است که آخوند مىگوید:
علیه جمهور المسلمین و هو اسلم من الآفات.
و آن این است که همین جسم و بدن محشور مىشود، به طورى که یک مسلمان وقتى آن اوضاع را مىبیند مىگوید من همین را مىگفتم. زید است با جمیع اعضاء و جوارح و خصوصیات سرانگشت، ولى یک مرحله دقیقترى هم هست. و آن این است که در حقیقت این جسم تأمّل کنیم، و آخوند در این مرحله مىگوید: »جسمى است که به »کُنْ فَیَکُونْ« خلق مىشود.
استاد سیدان:
فرض این شد که ما قبلاً بین دو مسلک محدثین و مسلک آخوند مقایسه کردیم و گفتیم مسلک فقهاء و محدثین )که به اعتراف شما مدارک زیادى آن را تأیید مىکند( این است که محشور در معاد بدن عنصرى است، ولى آخوند مىفرماید بدن عنصرى نیست جمع بین این دو معنى و این که هر دو واقعیّت دارند نهایت یکى دقیق و دیگرى أدق است جمع بین ضدین است که استحاله آن از اصول قطعة عقلیه است.
استاد جوادى:
آخوند وقتى که مسلک اول را بیان مىکند رد نمىکند به خلاف مسلک دوم و سوم معلوم مىشود مسلک اول را قبول دارد.
استاد سیدان:
بلى ممکن است ایشان ادعا کنند که جمهور المسلمین که قائل به معاد جسمانى هستند جسمى را که گفتهاند تعیین نکردهاند که جسم عنصرى باشد و لهذا این دو مسلک از قبیل مطلق و مقیدند که بین آنها تنافى نیست، ولى پس از آن که گفته شد که ظواهر آیات و روایات به اعتراف خود شما همان جسم عنصرى را مىگوید. و محدثین و فقهاء و حتّى بعضى از اهل فن از قبیل مرحوم آشتیانى همین مطلب را قائلند. و جمهورالمسلمین هم ارتکازاً همین را مىگویند معنى ندارد این دو مسلک هر دو حق باشند.
استاد جوادى:
اما راجع به مطلب دوم یعنى أدلهاى از کتاب و سنّت بر مسلک آخوند، ظاهر أدله فراوانى از کتاب و سنّت این است که جزاء، جز عمل چیزى نیست.
»وَلاتُجْزَوْنَ إلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونْ«.(113)
و فی دعاء الصحیفة: »و صارت الأعمالُ قَلائِدَ فی الأعناق«.(114)
و قال تعالى: »وَ جَعَلْنا الْاَغْلالَ فِى اَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونْ«.(115)
و از طرفى جزاء الهى در قیامت منحصر است در جهنم، و از طرفى دیگر بهشت و جهنم الآن موجود است. کما این که در روایت عیون از حضرت رضاعلیه السلام وارد شده و حضرت استشهاد مىفرماید به آیه:
»هذِهِ جَهَنَّم الَّتى یُکَذِّبُ بِها الْمُجْرِمُونْ«.(116)
و از طرفى بهشتیان الآن متنعّم در بهشت و جهنّمیان الآن در جهنم معذبند، چون رسول اکرمصلى الله علیه وآله در معراج آنان را مشاهده کردند؛ فیلم نبود، واقعیّت بود.
و همچنین بعضى دیگر مثل حارثة بن مالک، بهشتیان و جهنّمیان را مىدید که در روایت آمده است و آیه:
»وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرین«.(117)
همین معنى را مىفهماند.
و نیز در روایتى که به آن اشاره شد حضرت رضاعلیه السلام به آیه: »هذِهِ جَهَنَّمَ الَّتی ...« استشهاد مىکنند، که استفاده مىشود الآن مجرمین در جهنماند.
بهشتیان را خداى سبحان توصیف فرموده است به این که:
»إنَّ الْمُتَّقِینَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر«.(118)
و این اشاره به دو بخش از بهشت است: جسمانى و روحانى.
کما این که جهنم نیز به همین دو بخش توصیف مىشود:
آتشى است جسمانى که:
»بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ«.(119)
و آتشى است روحى که:
»نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلى الْاَفْئِدَة«.(120)
اگر قرار شد که مؤمن، الآن در بهشت و کافر الآن در جهنم باشد طبعاً باید مربوط به بدن مثالى باشد نه بدن عنصرى.
و اما مطلب سوم راجع به خلود بود و این که بعضى به استناد به »القسر یدوم« منکر خلود شدند.
سیدنا الاستاد در المیزان از آن حرف، جواب داده و مسأله خلود را اثبات کرده و به همان بیانات اکتفاء مىکنیم.
استاد سیدان:
تمامى این آیات و روایات داراى بیش از یک وجه است، احتمالاتى در آن مىرود؛ نمىتوان یک وجه را گرفت و به واسطه آن دست از ظهور یا صراحت بقیه أدلّه برداشت. احاطه فعلى آتش را نمىتوان دلیل قطعى بر عدم مادیت آن دانست.
و اما این که جزاء عین عمل باشد لاغیر این هم قطعى نیست )و بیانات قرآن مجید با این هم مىسازد که بگوییم جزاء مقرر شده است در نتیجه عمل( کما این که نسبت به بهشت مورد قبول شد و مستفاد از ظهورات قریب به نص این است که بهشت و دوزخ وجود مستقلى دارد خارجى با صرف نظر از عمل البتّه عمل هم در کیفیّت آن بىتأثیر نیست کما این که مجرمین موجب افروخته شدن و شعلهور شدن آتش مىشوند.
و اما روایاتى که دلالت دارد بر این که پیغمبرصلى الله علیه وآله بهشت و جهنم را دیدهاند دلالت ندارد بر این که حضرت، تمام افراد بهشتى و جهنمى را دیدهاند تا بتوان حکم قطعى داد به این که همه مجرمین و مؤمنین اکنون در جهنم و بهشتند و بعید نیست که اشباح آنها در آتیه به حضرت ارائه داده شده است.
کما این که ممکن است بهشت و دوزخ را که حارثه دیده است بهشت و دوزخِ برزخى باشد و بعلاوه این سؤال پیش مىآید که چگونه در یک مکان هم بهشت و هم دوزخ.
و از روایات استفاده مىشود که بهشت و دوزخ هر کدام در مکان مستقلى هستند و بعلاوه مدعى این بود که نفس انسانى در عالم بعد صور مثالى را ابداع مىکند.
و از همه اینها که بگذریم و تمام این مقدمات را بپذیریم باز هم نمىتوان اثبات کرد که حشر انسانها در عالم بعد با ابدان عنصرى نباشد.
خلاصه مطلب این که ما در امور اعتقادى دلیل قاطع مىخواهیم که بین انسان و خدا حجّت باشد.
آیا مىتوان به واسطه این گونه مدارک که خالى از اجمال و تشابه نیست حکم قطعى داد به این که محشور در قیامت بدن عنصرى نیست؟
و ثواب و عقاب و محشور از مبدعات نفس انسانى است و از ظواهر مدارک فراوان )به اعتراف شما( دست برداشت و آن را تأویل کرد و هر کدام از این مسائل چون مورد اختلافنظر است نمىشود یک برهان علمى و فلسفى باشد.
استاد جوادى:
بحث در برهان عقلى مطرح نشد، لهذا کلام فقط در مستفاد از ظواهر ادله شرعیه است. از مجموع ظواهر آقایان )یعنى محدثین( یک طور استفاده مىکنند و آخوند و فیض یک طور.
اگر آن مقدمات پذیرفته شد باید گفت آنچه مىسوزد و عذاب مىشود بدن مثالى است، وقتى بدن عنصرى کنار رفت شخص خودش را در عذاب مىبیند.
استاد سیدان:
فوقش این است که اثبات مىشود الآن یک بدن مثالى هست، اما به چه دلیل بدنى که محشور مىشود و در قیامت معذّب مىشود همین بدن مثالى باشد و بدن عنصرى نباشد )با توجّه به تحولى که آن جا در اوضاع پیش مىآید(.
استاد جوادى:
از این که الآن مؤمن در بهشت و کافر در جهنّم است معلوم مىشود که بدن عنصرى نقشى ندارد.
استاد سیدان:
از این مطلب نمىشود نتیجه قطعى گرفت که در حشر بدن عنصرى محشور نیست )صرفاً یک قیاس و تنظیرى است که برهانى بر آن نیست(.
در نهایت بحث آقاى جوادى ظاهراً پذیرفتند که مسلک آخوند ملاصدرا در بحث معاد را نمىتوان از مدارک شرعیه استفاده کرد.
نویسنده یادداشتها، به ایشان عرض کرد نهایت احتمالى است در محتملات، و چه خوب است جنابعالى در بحثها به این جهت تذکر دهید مطلب اعتقادى و حساس است، مسؤولیت دارد؛ نباید طلاب طورى تربیت شوند که در مقابل اشکال و تردید در حرف آخوند ملاصدرا، متعرض را به عدم آگاهى از فلسفه متهم کنند.
آقاى جوادى آملى در تأیید فرمودند: سیدنا الاستاد )یعنى علّامه طباطبائى( در بحث معاد اسفار را تدریس مىکردند و هیچگونه اثبات و ردّى در مطالب آخوند نداشتند.
والسلام على من اتبع الهدى
خاتمه
در این جا مناسب است بعضى از آیات و روایاتى که صراحت در معاد جسمانى )جسم عنصرى مادّى( دارد را متذکّر شویم.
آیات
1 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»اَوَلَمْ یَرَ الْإنْسانُ اَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ × وَضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحىِ الْعِظامَ وَهِىَ رَمِیمٌ × قُلْ یُحْیِیها الَّذی أَنْشَأها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ«.(121)
بدیهى است که آنچه مورد انکارِ انکارکننده )اُبى بن خلف( است زنده شدن استخوان انسان مرده است و روشن است که خداوند آنچه را مورد انکار بوده، رد نمود و بیان نموده است که آن کس که این استخوان پوسیده را اوّلبار آفریده همان است که پس از مردن این انسان همان استخوان را زنده مىنماید.
2 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»اَیَحْسَبُ الْإنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ × بَلى قادِرینَ عَلى أنْ نُسَوِّىَ بَنانَهْ«.(122)
در آیه شریفه فوق پندار باطل منکرین معاد جسمانى نکوهش شده است و به قدرت خود که مىتواند حتى سرانگشتان انسان را آنچنان که هست پس از مردن انسان باز به وجود آورد، اشاره مىکند.
3 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ«.(123)
آیات متعددى در قرآن کریم به مضمون آیه فوق مىباشد که زنده شدن کسانى که در قبر مىباشند از آنها به صراحت استفاده مىشود، و بدیهى است آنچه در قبر است روح نیست، بلکه همان بدن پوسیده انسان است.
4 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»اَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَهِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیى هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَومٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إلى طَعامِکَ وَشَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إلى حِمارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إلى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدِیرٌ«.(124)
5 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَإِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنِى کَیْفَ تُحْیِى المَوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الْطَیْر فَصُرهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ إجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیَاً وَاَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ«.(125)
6 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَقالُوا ءَإذا کُنَّا عِظامَاً وَرُفاتاً ءَاِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً × قُلْ کُونُوا حِجارَةً أوْ حَدِیداً × أؤْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِى صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا قُلْ الَّذِى فَطَرَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَریباً«.(126)
7 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَقالُوا ءَإِذا کُنَّا عِظاماً وَرُفاتاً ءَاِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً × اَوَلَمْ یَرَوْا أنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ«.(127)
8 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إذا مُزّقْتُمْ کُلَّ مَمَزَّقٍ اِنَّکُمْ لَفى خَلْقٍ جَدِیدٍ × اَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً اَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِى الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعید«.(128)
9 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
ءَاِذا مِتْنا وَکُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ«.(129)
10 - قال اللَّه تبارک و تعالى:
»وَمِنْ آیاتِهِ اَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأمْرِهِ ثُمَّ إذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إذا اَنْتُمْ تَخْرُجُونَ«.(130)
بدیهى است آنچه از زمین بیرون آید بدنهاى متلاشى و متفرّق شده است و با این تذکر آیه فوق نیز به خوبى بر معاد جسمانى دلالت مىنماید.
آیههاى یاد شده نمونهاى از دهها آیه است که به طور صریح و روشن معاد جسمانى را اعلام مىدارد.
روایات
اکنون بعضى از احادیثى که در کتب معتبره مطلب فوق را اثبات مىکند تذکّر داده مىشود.
1 - عن أبى عبداللَّه علیه السلام قال:
إذا أراد اللَّه أن یبعث، أمطر السماء على الأرض اربعین صباحاً فاجتمعت الأوصال و نبتت اللّحوم و قال: أتى جبرئیل رسولاللَّهصلى الله علیه وآله فأخذه فأخرجه إلى البقیع فانتهى به إلى قبر فصوَّت بصاحبه فقال: قم باذن اللَّه فخرج« منه رجل أبیض الرأس و اللحیة یمسح التراب عن وجهه و هو یقول الحمدللَّه و اللَّهاکبر فقال جبرئیل: عُدْ بإذن اللَّهُ ثمَّ انتهى به إلى قبر آخر فقال: قم بإذن اللَّه فخرج منه رجل مسوّد الوجه و هو یقول: یا حسرتاه، یا ثبوراه، ثمّ قال له جبرئیل: عد إلى ما کنت بإذن اللَّه، فقال: یا محمّد هکذا یحشرون یوم القیامة و المؤمنون یقولون هذا القول، و هؤلاء یقولون ماترى.(131)
2 - عن أبى بصیر عن الصادق عن آبائهعلیهم السلام قال:
قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله:
یا على أنا اوّل من ینفضّ التراب عن رأسه و أنت معى ثم سائر الخلق... .(132)
3 - عن أبى سعید الخدرى رضىاللَّه عنه قال: سمعت رسولاللَّهصلى الله علیه وآله:
یقول لعلىٍّ: یا على أبشر و بشّر فلیس على شیعتک حسرة عند الموت و لاوحشة فى القبور ولاحزن یوم النشور و لکأنّى بهم یخرجون من جدث القبور ینفضون التراب عن رؤوسهم و لحاهم یقولون: »الْحَمْدُللَّهِِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ × الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لایَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَلایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ« )فاطر /133)(34)
4 - عن أبى عبداللَّهعلیه السلام:
قال: سئل عن المیّت یبلى جسده؟ قال: نعم حتّى لایبقى له لحم ولاعظم إلاّ طینته الّتى خُلق منها فإنّها لاتبلى، تبقى فى القبر مستدیرةً حتّى یُخلق منها کما خلق أوّل مرّة.(134)
5 - عن هشام بن الحکم أنّه قال الزندیق للصادقعلیه السلام:
أنّى للروح بالبعث و البدن قد بلى و الأعضاء قد تفرّقت؟
فعضوٌ فى بلدةٍ تأکلها سباعها، و عضو باُخرى تمزّقه هوامّها، و عضو قد صار تراباً بنى به مع الطین حائط! قال: إنّ الَّذِى أنشأه من غیر شىء و صوّره على غیر مثال کان سبق إلیه قادر أن یعیده کما بدأه، قال: أوضح لى ذلک.
قال: إنّ الروح مقیمة فى مکانها: روح المحسنین فى ضیاء و فسحة، و روح المسىء فى ضیق و ظلمة، و البدن یصیر تراباً منه خُلق، و ما تقذف به السباع و الهوامّ من أجوافها فما أکلته و مزّقته کلّ ذلک فى التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرّةٍ فى ظلمات الأرض و یعلم عدد الأشیاء و وزنها، و إنّ تراب الروحانیّین بمنزلة الذهب فى التراب فإذا کان حین البعث مطرت الأرض فتربوا الأرض ثمّ تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب إذا غسل بالماء، والزبد من اللبن إذا مخض.
فیجتمع تراب کلّ قالب فینقل بإذن اللَّه تعالى إلى حیث الروح فتعود الصور بإذن المصوّر کهیئتها وتلج الروح فیها فإذا قد استوى لاینکر من نفسه شیئاً... .(135)