استاد سیدان:
بعد از این که در جلسه گذشته اعتراف شد بر این که ظواهر آیات و مدارک شرعى اکثراً دلالت بر حرف محدثین دارد، یعنى محشور در قیامت انسانها هستند با ابدان عنصرى مادى؛ و لکن آیات و روایات دیگرى در مقام موجود است که ممکن است مسلک صدرالمتألهین را اثبات کند. که طبعاً به واسطه این گروه از ادله از ظواهر أدله أولیه دست برمىداریم و به عبارت دیگر این طائفه توجیهکننده و توضیح دهنده طائفه اول باشد. در این جلسه این دسته از مدارک شرعى مورد بررسى قرار مىگیرد )براى استفاده حاضریم(.
استاد جوادى:
در مسأله جنت و نار، خداوند سبحان در آیات زیادى آن را معرّفى فرموده با بسیارى از خصوصیات در بعضى از آیات فرموده است جنت و نار براى متّقین و کافرین آماده شده:
»وَ سارِعُوا إلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُها السَّمواتُ والْأرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینْ«.(74)
»إنَّ اللَّهَ أعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهِیناً«.(75)
»اُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً اَلیما«.(76)
ظاهر این آیات و امثال این آیات این است که جنت، به آن اوصاف، و جهنم، الآن مخلوق است؛ و این ظاهر را روایات تثبیت مىکند، مثل روایتى که صدوقرحمه الله در توحید و عیون و امالى مسنداً از هروى نقل مىکند.
»قلت له: )للرّضاعلیه السلام( یا ابن رسولاللَّهصلى الله علیه وآله: فأخبرنى عن الجنة والنار. أهما الیوم مخلوقتان؟ فقال: نعم. وإنّ رسولاللَّهصلى الله علیه وآله قد دخل الجنة ورأى النار لما عُرِجَ به إلى السَّماء. قال: فقلت له؛ إنّ قوماً یقولون: إنَّهُما الیوم مقدّرتان غیر مخلوقتین. فقالعلیه السلام: ما اولئک منّا ولانحن منهم من أنکر خلق الجنّة و النار کذّب النبىّصلى الله علیه وآله وکذَّبنا ولا من ولایتنا على شىء ویخلد فی نار جهنم. قال اللَّه عزّ و جلّ: »هذِهِ جَهَنَّم الَّتى یُکَذِّبُ بِها الْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَبَیْنَ حَمیمٍ آنٍ«.(77)
و همچنین روایاتى که دلالت دارد بر این که پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله در شب معراج بهشت و جهنّم را دیدند.
و خداى متعال در سوره تکاثر مىفرماید:
»کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینَ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمْ«.(78)
اگر علمالیقین پیدا کنید جحیم را مىبینید.
و جریان حارثه هم مؤید این مطلب است.
بعد از این مرحله ملاحظه مىکنیم که خداى متعال بهشت را جزاى نیکوکاران و جهنّم را جزاى بدکاران معرّفى فرموده است.
در مرحله بعد، جزاء را عین عمل معرّفى فرموده است:
»هَلْ تُجْزَونَ اِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«.(79)
بنابراین جزاء متن، عمل انسان است، بالخصوص درباره جهنم چنین است که یک امر قراردادى مثل قوانین جزائى در این عالم نیست و اگر دلیل معتبرى داشته باشیم که اثبات کند ماوراء عمل جزاء دیگرى هم هست، قابل جمع است به این که بگوئیم هم متن عمل جزاء است و هم جزاء دیگرى است از نوع قوانین جزائیه، در هر حال در این که متن عمل جزاء است شکّى نیست.
و نیز ملاحظه مىکنیم که خداى سبحان در معرّفى آتش و جهنم فرموده است:
»وَ أمّا القاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً«.(80)
مواد سوختنى جهنم خود مجرم است.
و نیز آتش گیره )وقود( نیز مجرم است:
»وَقُودُها النَّاسُ وَالحِجارَةُ«.(81)
حجارة همان بتهایى است که مىپرستیدند.
بنابراین خود انسان هیزم است که آتش مىگیرد و خود آتشگیره است. پس خود انسان است که خودش را مىسوزاند و مشتعل مىکند:
»ثُمَّ فِى النَّارِ یُسْجَرُونْ«.(82)
و از طرفى عمل است که جزاء است.
بنابراین بهشت و جهنم چنین نیست که در اقلیمى از اقالیم جغرافیایى باشد چنانچه بعضى خواستهاند این چنین تصور کنند. و گفتهاند چه اشکالى دارد که در سرزمینى باشد که هنوز کشف نشده است.
بلکه نظام بهشت و جهنم نظامى است اُخروى و آن غیر نظام این دنیاى مادى است، در عین حالى که جسم است چون دیدنى است. ولى با شرایط دنیوى دیده نمىشود. این سیر اجمالى بحث و خطوط کلى آن بود.
استاد سیدان:
با توجّه به این که روند مطالب همین باشد )و صرفنظر کنیم از بعضى خدشهها( نمىتوانیم از این مقدمات نتیجه عدم مادیت عالم بعد را بگیریم. فرض مىکنیم جزاء عین عمل باشد و انسان هم آتشگیره و هم هیزم باشد. بهشت و جهنم الآن موجود و دیده شده باشند. اینها نمىتواند اثبات کند که مادى نباشند بلکه ممکن است ماده آثار و خصوصیاتش در شرایطى فرق کند. چنانچه ماده در همین عالم در دو زمان و دو مرحله شرایطش فرق مىکند، احکامش مختلف مىشود.
و اما خدشههایى که اشاره کردیم این که گفته شد جزاء عین عمل است. آیا به این معنى است که خود عمل متحول مىشود به جزاء؟ مثلاً این دو رکعت نماز قصر شده؟ یا این که آن عمل خوب، باعث شده که قصرى به ارادة اللَّه سبحانه ساخته شود؟
البتّه یک نحو ارتباطى بین عمل و جزاء هست و اما عینیت ثابت نیست و در هر حال منافاتى با مادى بودن جزاء ندارد.
و اما این که انسان آتشگیره و هیزم است، معنایش این نیست که قبلاً آتشى نباشد بلکه معنایش این است که انسان وسیله شعلهور شدن آتش مىشود. انسان در آتش مىافتد و آن را مشتعل مىکند. و آیه:
»کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینْ«.(83)
را اکثراً طورِ دیگرى تفسیر مىکنند )مثلاً: »لو«، براى تمنّى باشد و »لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ«(84) اخبار از آینده محقق الوقوع(.
و دیدن پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله بهشت و جهنّم را دلالت بر عدم مادیّت ندارد. ممکن است جسم مادى لطیفى باشد که در شرایط عالم بالا دیده شود و در شرایط خاص زمین دیده نشود. بلکه آثار و خصوصیاتى که براى بهشت و جهنم ذکر مىشود مادیّت را تأیید مىکند.
استاد جوادى:
مادّهاى که در این جا مطرح است نه یک امر عرفى است و نه شرعى، بلکه یک اصطلاح خاص جهانبینى است؛ که در علوم عقلى مطرح است. قابل دیدن و لمس کردن نیست صرف الاستعداد است.
مادهاى که در علوم تجربى مطرح است قابل تبدّل و تحوّل است. و در شرایط مختلف، مختلف مىشود؛ ولى ماده به معناى هیولى را تجربه اثبات نکرده، بلکه عقل اثبات کرده است )یعنى عقل حکم مىکند به این که جسم عنصرى این عالم در ذات خود استعداد تحول و تبدّل دارد. مثلاً گوشت که خاک مىشود و خاک که تبدیل به گیاه مىشود... آن جهت استعداد را هیولى مىگویند که علّت قابلى است مضافاً به علّت فاعلى(.
حال اگر جسمى فرض شد که تبدیل شده از یک حقیقت مجرد بود آیا مىشود گفت باز این جسم هیولى دارد. چون عمل، که گفتیم تبدیل به جزاء مىشود منحصر به صوم و صلاة نیست که یک عمل خارجى و مادى است. بلکه شامل نیّات و اعتقادات نیز مىشود. همان کفر و ایمان تبدیل به جزاء مىشود، و همچنین اخلاق حسنه و سیّئه که اینها امور مادى نیستند تا بگوییم ممکن است ماده به حسب شرایط آثار و خصوصیاتش فرق کند.
خلاصه مادهاى که جهانبینى مىگوید راهى براى اثباتش در آن عالم نداریم، البتّه اگر کسى بگوید ما اسم هر چه دیده مىشود را ماده مىگذاریم حرفى نیست؛ اما مسأله جزاء اعمال درباره بهشت دو لسان است و درباره جهنم یک لسان.
درباره بهشت یک لسان این است که عمل صالح تبدیل به بهشت مىشود، و لسان دیگر این است که: »وَلَدَیْنا مَزیدٌ«(85) ولى درباره جهنم لسان، لسانِ حصر است: »اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«(86) جزاء فقط عمل است، و رابطه تکوینى که مىگوییم بین عمل و جزاء هست نه به معناى علّت فاعلى است که علّت فاعلى خداى متعال است؛ بلکه رابطه تکوینى به معناى لیاقت و استعداد است که عمل، تبدیل به جزاء مىشود. وقود به معناى خود اشتعال نیست، بلکه به معناى وسیله افروختن است؛ مثل کبریت و انسان هم وقود است و هم حطب. و نتیجه این دو است که »یُسْجَرُونْ« مشتعل مىشوند.
نمونهاش را در این عالم حضرت امیرعلیه السلام در روایتى بنابر نقل الغدیر بیان فرموده است:
»أنّ رجلاً أتى عثمان بن عفان... و بیده جمجمة انسان میت فقال: إنّکم تزعمون النار یعرض على هذا و أ نّه یعذّب فی القبر و أنا قد وضعت علیها یدى فلا أحسُّ منها حرارة النار فسکت عنه عثمان و أرسل الى علیّ بن أبیطالب المرتضى یستحضره، فلمّا أتاه وهو فی ملاء من أصحابه قال للرجل: أعد المسألة فأعادها، ثمّ قال عثمان بن عفّان: أجب الرجل عنها یا أباالحسن! فقال علىعلیه السلام ایتونى بزند و حجر والرجل السائل والناس ینظرون إلیه فأتی بهما فأخذهما وقدَّح منهما النار ثمّ قال للرجل: ضع یدک على الحجر. فوضعها علیه ثمّ قال: ضع یدک على الزند. فوضعها علیه فقال: هل أحسست منهما حرارة النار فبهت الرجل فقال عثمان: لولا علىّ لهلک عثمان«.(87)
و اما آیه »لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمْ«(88) ظاهر این است که این جمله جواب »لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینْ«(89) است و الّا مستلزم حذف و تقدیر دو چیز است، یکى جواب لو و دیگرى قسم، که »لَتَرَوُنَّ« جواب آن است.
استاد سیدان:
درست است که ماده به معناى هیولى یک اصطلاح فلسفى است و در اصطلاح شرع و حدیث نیامده ولى مرکز بحث این است که آیا محشور در عالم بعد، همین انسان موجود در این عالم است،