عاصم بن حُمَید[1] میگوید: از امام سجاد علیه السلام دربارة توحید سؤال شد، فرمود:
إنَّ اللهَ عزّوجلّ عَلِمَ أنـَّه یکونُ فی آخر الزَّمان اَقوامٌ مُتَعمِّقون، فَأنْزَلَ اللهُ تعالى {قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ} و الآیـاتِ مِـن سُورةِ الحدید إلى قوله {عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ} فَمَن رامَ وَراءَ ذلک فَقَدْ هَلَکَ؛[2]
خدای بزرگ میدانست که مردمانی مُتَعَمِّق(فرو روندگان در مطالب) در آخرالزمان خواهند آمد؛ به همین جهت، سوره توحید و آیاتی از سورة حدید را فرو فرستاد. پس هرکس ورای آن را قصد کند هلاک میگردد.
آیا در این حدیث «تَعَمُّق» مذمت شده است یا اینکه حدیث اهل تعمُّق را میستاید؟
1. جمعی گفتهاند: نه مدح است و نه ذم، بلکه حدیث تنها خبر میدهد به اینکه جمعی چنین و چنان خواهند آمد.
2. بعضی گفتهاند: حدیث در مدح آنهاست.
3. و گروهی حدیث را در مذمت مُتَعَمِّق میدانند.
ظاهر این حدیث، منع از فرورفتن در مسائل توحیدی و بسنده کردن بر نصوص است.[3]
مرحوم مجلسی در مرآة العقول سه احتمال را مطرح میکند و بیان میدارد:
1. اینکه امام7 فرمود: «مُتَعَمِّقُون» یعنی برای اینکه در آن ژرف بیندیشند.
2. مقصود این است که (در ذات خدا) از دقتهای عقلی بپرهیزند، بلکه در معرفت خدای سبحان بر آنچه خدا برایشان بیان کرده بسنده کنند.
3. برایشان معیاری باشد تا افکار [و عقایدشان] را بر آن عرضه دارند (و بسنجند) و نلغزند و به خطا نروند.
آنگاه مینویسد: نظر میانی اَظهر است.[4]
شواهدی وجود دارد که مقصود از این حدیث، نکوهش و ذمّ مُتَعَمِّقُون است، نه ستایش آنها.
شاهد اول
لحن حدیث که فرمود: «عَلِمَ أنـَّهُ یَکُونُ فی آخِرِ الزَّمانِ اَقوامٌ مُتَعَمِّقُون» لحن مدح نیست؛ وگرنه از آنها به «أقوامٌ» تعبیر نمیشد، بلکه با عباراتی نظیر «أولیائنا»، «مِن شیعتنا»، «إخوانی» و ... یاد میشد. در روایات نمونههایی برای این سخن هست آنجا که پیامبر9 ـ در مورد مؤمنین آخر الزمان ـ به اصحاب فرمودند: شما اصحاب منید و آنها برادران من ... . تعبیر برادران را میآورد که حکایت از مدح دارد.
در هرحال، لحن، چندان لحن تعریف نیست، بلکه عکس آن، بیشتر به نظر میرسد؛ بهویژه آنکه در پایان حدیث آمده است «فَمَن رامَ وَرآءَ ذلکَ فَقَدْ هَلَکَ» هشدار میدهد که فراتر رفتن از محدودة این آیات انسان را هلاک میسازد.
به نظر میرسد این شاهد، مؤید مطلب است و شواهدی که پس از این میآید قویترند.
شاهد دوم
در کلمات قصار امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که:
اَلکُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: عَلى التَعَمُّق والتَّنازُع والزَّیغ والشِّقاق؛[5]
کفر بر چهار ستون استوار است:
کنجکاوی بیجا، نزاع کردن با یکدیگر، کجروی و میل به باطل، دشمنی و زیربار حق نرفتن.
بنابراین، کفر، ناشی از عللی است، که یکی از آنها تعمُّق است که در بعضی موارد به هلاکت میانجامد.
در ادامه سخن امام7 میفرماید: «فَمَن تَعَمَّق لَم یُنِبْ إلى الحَق»؛ هرکس تعمُّق کند [در وادیهای شبههناک فرو روَد و] به حقیقت باز نمیگردد.
مؤیّد ایـن کلام مولا، جمـلاتی است که ثقة الإسلام کلیـنی در اصول کافی از امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف مؤمنان چنین نقل میکند: «ولامُتَکلّفٌ ولامُتَعَمِّقٌ...»[6] ؛ مؤمنین نه متکلِّفاند (تا چیزی را که در آنها نیست به زور بر خود ببندند) و نه متعمِّق (و زیادهرو).
بنابراین تعمُّق ـ بهویژه در ذات حضرت حق ـ از صفات مؤمن نیست و «مُتَعَمِّقُون» نمیتواند مدح باشد.
شاهد سوم
شاهد سوم که از جهتی از شاهد دوم هم قویتر میباشد مطلبی است که در یکی از خطبهها امیرالمؤمنین علیه السلام به معرفی راسخین در علم میپردازد:
واعْلَم أنَّ الراسِخینَ فی العلم، هم الَّذینَ أغناهُمُ اللهُ عَن الإقْتِحام فی السُّدَدِ المَضروبة دونَ الغیوب، فَلَزِمُوا الإقرارَ بجُمْلة ما جَهِلُوا تفسیـرَه مـن الغَیـب المَحْجـوب؛ فقـالوا: {آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا}[7] فَمَدحَ الله عزّ وجل اعترافَهم بالعَجْز عن تناول ما لَم یُحیطوا به علماً، و سَمّى تَرْکَهُم التَّعَمُّق فی ما لَم یُکَلِّفْهم البحثَ عنه منهم رسوخاً، فَاقْتَصِر على ذلک و لا تُقَدِّر عظمةَ الله سبحانه على قَدْر عَقْلک فَتَکونَ مِنَ الهالکین؛[8]
بدانکه راسخان در علم آنهایند که خداوند آنها را از دست یازی به آنچه خود بر آنها پوشیده داشت و جزو اسرار غیبی قرار داد، بینیاز ساخت. پس آنان به همة آنچه که تفسیرش را نمیدانند و بر آنها پوشیده است پایبندند و میگویند: «به آن ایمان آوردیم، همة آن از سوی پروردگارمان است»
پس خداوند اعترافشان را به عجز (و ناتوانی از رسیدن به آنچه از نظر علمی به آن احاطه نمییابند) و ترک تعمق و فرورفتنشان را در آنچه که مُکَلَّف به بحث از آن نیستند ستود و رسوخ نامید. تو هم به همین بسنده کن و عظمت خدای سبحان را با عقلت اندازه مگیر که از هلاک شوندگان خواهی بود.
با توجه به این شواهد، به نظر میرسد که حدیث در نکوهش تعمُّق است پس سزاوار، بلکه لازم است که پژوهشگران در مباحث اعتقادی ـ پس از آنکه با براهین عقلی به اصول اصلی اعتقادی رسیدند ـ تسلیم ارشادات قرآنی و حدیثی امامان: باشند و از محدودة بیانات آن بزرگواران (که مفسرین به حق کلام الهیاند) فراتر نروند و همة همتشان را در «تعقُّل در وحی»[9] بهکار برند؛ زیرا به وسیلة نورانیت سخنـان آل محمد: میتوان همـه حجابهای ظـلمانی را درید و به بحار انوار سبحـانی دست یافت، چه آنان مأمورند انسـانها را از ظـلمتها بـه سـوی نـور رهنمـون شونـد {لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ}[10].
با وجود سخنان هدایتآفرین آنها، حقیقتجوئی و هدایتیابی از سخن غیر ایشان به منزلة دست وپا زدن در تاریکیها است.
روایات
با توجه به اینکه بهترین شیوه در فهم قرآن، رجوع به اهل ذکر و راسخان در علم است که همان امامان معصوم: میباشند، بایسته و مناسب است که نخست به احادیثی بنگریم که در این باره رسیده است و قرآن را از زبان دانایان به کتاب الهی و معارف ربّانی، دریابیم.
(برگرفته از کتاب آیات العقائد صفحه 22)
[1]. عاصم بن حمید از راویان مورد وثوق و از اصحاب امام صادق علیه السلام است و با واسطه از امام سجاد علیه السلام روایت میکند.
[2]. اصول کافی1: 91، حدیث3 ؛ توحید صدوق: 283 (باب40) حدیث2 ؛ بحارالانوار3: 263.
[3]. بحار الأنوار3: 264.
[4]. قوله: >متعمقون< أی لیتعمقوا فیه أو لا یتعمقوا کثیراً بأفکارهم بل یقتصروا فی معرفته سبحانه علی ما بُیِّن لهم، أو یکون لهم معیاراً یعرضون أفکارهم علیها، فلایزلُّوا و لایخطأوا، و الأوسط أظهر. (مرآة العقول1: 320).
[5]. نهج البلاغه، حکمت 31 ص 473 ـ 474 ؛ شرح ابن ابیالحدید 18: 142؛ شایان ذکر است که در «اصول کافی2: 392» این چهار ویژگی از شعبههای«غُلُوّ» به شمار آمده است.
[6]. اصول کافی 2: 226.
[7]. سورة آل عمران (3) آیة 7.
[8]. توحید صدوق: 55 - 56، حدیث 13؛ نهج البلاغه، خطبة 91، ص 125 (خطبة اشباح).
[9]. امام کاظم علیه السلام به هشام فرمودند: یا هشام ما بَعَثَ الله أنبیاءَه و رُسُله إلى عباده إلا لِیَعقلُوا عن الله؛ ای هشام، خدا انبیا و فرستادگانش را به سوی بندگانش نفرستاده مگر اینکه مطالب و معارف دینی را از ناحیة خداوند بفهمند (یعنی تنها راهِ امن دریافتِ معارف و حقایق، فراگیری از انبیا است). ( اصول کافی 1: 16 ؛ تحف العقول: 383)
[10]. سورة ابراهیم (14) آیة 1.